نوشته شده توسط : یه دوست

خواب من

شبي خواب ديدم با خدا كنار ساحل قدم ميزنم،رد پاي هردوي ما روي ساحل بود،وقت برگشتم و به گذشته نگاه كردم ديدم در موقع سختي تنها يك رد پا كناره ساحل است، پس به خدا گله كردم وگفتم:خدايا چرا در موقع سختي مرا تنها گذشتي، خدا لبخندي زدو گفت :فرزندم در آن موقع تو بر دوشه من بودي


شيطان را ديدم که سجده اي طولاني کرد

گفتم : ملعون مگر تو از درگاه خدا رانده نشده اي؟

گفت : من از بندگي معزولم او که از خدايي معزول نيست


عشق یعنی قلب های بی قرار

عشق یعنی اشک های انتظار

عشق یعنی محرم دل ها شدن

قطره بودن رفتن و دریا شدن

عشق یعنی دیدن خواب بهشت

خوبی وسرزندگی،منهای زشت

عشق یعنی معرفت مردانگی

در دل شب گریه و دیوانگی

عشق یعنی انتظار بی کران

گفتگو با مهدی صاحب زمان

عشق یعنی گنبد زرد رضا

در حریم دوست ذکر ای خدا


بندگي كن تا كه سلطانت كنند

تن رها كن تا همه جانت كنند

همچون سلمان در مسلماني بكوش

اي مسلمان تا كه مسلمانت كنند

خوي حيواني سزاوار تو نيست

ترك اين خو كن كه انسانت كنند

چون نداري درد درمان هم مخواه

درد پيدا كن كه درمانت كنند

بنده ي شيطاني و داري اميد

كه ستايش همچو يزدانت كنند!؟


التماس خدا شجاعت است

اگربرآورده شودحاجت است

اگربرآورده نشودحکمت است

التماس خلق خفت است

اگر برآورده شودمنت است

اگربرآورده نشود ذلت است



:: بازدید از این مطلب : 187
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 13 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یه دوست

يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلی نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود


سجده اي زد بر لب درگاه او
پُر ز ليلی شد دل پر آه او

گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي

جام ليلی را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي


نيشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلی ست آنم مي زني


خسته ام زين عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن


مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلیي تو... من نيستم


گفت اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پنهان و پيدايت منم

سالها با جور ليلی ساختي
من کنارت بودم و نشناختي


عشق ليلی در دلت انداختم
صد قمار عشق يکجا باختم


کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل مي شوي اما نشد


سوختم در حسرت يک يا ربت
غير ليلی بر نيامد از لبت


روز و شب او را صدا کردي ولي
ديدم امشب با مني گفتم بلي


مطمئن بودم به من سر مي زني
در حريم خانه ام در مي زني


حال اين ليلی که خوارت کرده بود
درس عشقش بي قرارت کرده بود


مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو ليلی کشته در راهت کنم

مرتضی عبداللهی



:: بازدید از این مطلب : 188
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 13 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یه دوست
آیا می دانی چرا خداوند شیطان را از در گاه خود راند و برای همیشه او را طرد کرد؟

چون فرمان خدا را برای سجده ی بر انسان اطاعت نکرد.

اما بی وفایی برخی آدمیان را بنگر که از خدا رو می گردانند و حلقه ی بندگی شیطان به گردن می آوویزند.!!!!!!



:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 13 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یه دوست

الهی

من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی داردم

که تو در عرش کبریای خود نداری

زیرا من چو توی دارم

و تو چون خودی نداری



:: بازدید از این مطلب : 178
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 13 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یه دوست
فقط یک بار به دنیا می آیی

فقط یک بار خداوند زندگی را به تو هدیه می کند

اما در سرایی دیگر خواهی بود

اگر این فرصت یک باره را از دست دهی

چه خواهی کرد

.

.

.

گر چه یکبار به دنیا می آیی

اما یادت باشد که هر صبح ، تولدی دوباره است:

تولدی از خود ، با خود و به دست خود

:: بازدید از این مطلب : 194
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 13 آبان 1389 | نظرات ()